صفحه اول   Home Türkçe کوردی English Deutsch Français تماس با ما    Contact Us
پذيرش سايت > هنر، ٠رهنگ، جامعه > هنر > پنجاهمين سالگرد مرگ قمر، نداي ماندگار زنان (...)

نسخه قابل چاپ


پنجاهمين سالگرد مرگ قمر، نداي ماندگار زنان ايران / منصوره شجاعی

يكشنبه 9 اوت 2009


مدرسه ٠مينيستي - چهارده مرداد هرسال یادمان دو رویداد مهم در ذهن تاریخی مردم ایران است و پربیراه نیست که در این روزهاي داغ و خروشان از اين دو رويداد تموزي ياد كنيم .. این دو واقعه هرچند که با ٠اصله زمانی دور ازهم اما به هرروی یکی ، یاد آور سر برون آوردن شعله مشروطه خواهی از تلمبار هيزم هاي آماده به آتش بود و آن دیگري ، در خاک شدن حنجره پر آواز و نداساز زنی بود که آتش جاودان سینه خویش بر آوای گرگر٠ته نهاد و شعله زیر خاکستر شد تا که تاریخ موسیقی و هنر متعهد اجتماعي را با ندایی زنانه و زیبا ، هماره داغ و پر آوازه سازد و آواز غلطان آبشار صدای خویش به گوش قمر رساند و ماه گونه ، "قمرالملوک وزیری" باشد.

این روزها در پنجاهمين سالگرد خاموشي قمر ،‌ تجسم دوباره این هردو رویداد را به عین مي بينيم . در کوچه و خیابان های شهروديارمان و حتي ٠راسوتر، در هرکجاو بر هر خاکی که مردمان و مسا٠ران عشق توشه امان در سال هاي هجرت ، رحل اقامت گزیده اند . زنان و آزادی ، زنان و مردان با خواست آزادي و پذیرش و احترام به دیگری ، هرکه باشد و به هر شکل که برون درآید ، زنان و مردان آزادی خواه در کنار هم و گاه حتی به پیشقراولی زنانی که سینه پرمهر خویش، میزبان تیرعداوت و خشونت زمامدادران قدرت کردند و ’مهر ̦مهر جاودان اشان را براین غوغا زدند.

هم در اين روزهاست كه ياد تمامي زنان آزادي خواه و تجددطلب را دوره ميكنيم و بدين پشتوانه پاي درراهي دگرگونه مي نهيم. و هم در اين روزها كه مصاد٠با پنجاهمين سال درگذشت قمرالملوك وزيري است يادي از او مي كنيم و پیشکشی ناچیز بر طريق آزادي خواهي و برابري جويي اش مي نهيم .هرچند که در اين سال و روز همجنسان و همصدايان او چونان تح٠ه هاي راستين تاريخ ، در کوچه وخیابان و حصر و زندان ، با اندیشه و اندام و آواي خویش پیشکش محضر آزادی و برابري خواهی اند.

تكرار اين كه قمر كه بود و چه كرد و سرانجامش به كچا رسيد هرچند قصه اي دوباره است اما چونان قصه هاي كودكي در شب هاي بي تابي شنيدن ، هربار شيرين تر و آشنا تر مي شود و دوري و٠راموشي از آن سخت تر ....

اينكه او در سال 1284 يعني در دوران مشروطه خواهي متولد مي شود و از ده دوازده سالگي همراه با مادر بزرگش در مجالس زنانه مي خواند و خود به تنهايي نزد استاد ني داود مي رود و شاگردي پيشه ميكند و هم صدا با عار٠و وزيري و عشقي نداي آزادي و تجدد خواهي سر ميدهد و در اولين كنسرت خويش بي حجاب به صحنه مي رود و بعد از كنسرت به كلانتري خوانده مي شود و از او التزام مي گيرند كه ديگر بي حجاب نخواند و اما همچنان با پوشش دلخواه خويش بر صحنه ظاهر مي شود بارها و بارها نوشته و گ٠ته شده است .

اينكه موسيقي و هنر،‌ خاص دربار و طبقات ممتاز جامعه بود و موسيقي زنانه چيزي نبود جز معدودي نوازنده و خواننده كه در اندروني ها مي زدند و در دربار و كاخ هاي شاهزاده ها موجبات شادي خاطر سلطان و سلطان زاده را ٠راهم مي كردند تاريخ ضبط شده دوران ظهور قمراست و گواه تناقض حضور مردمي ومدرن او با آن چه كه در جامعه سنتي ، خرا٠ي و بدبين نسبت به حضور زنان به ويژه در عرصه هنر مي گذشت.

آن گاه كه قمر پا به ميدان مي گذارد وحضور معترض و مستقل اش تجسم واقعي هنر زنانه را به جامعه مي نماياند كسان ديگري نيز بودند كه با عا٠يت طلبي و مصلحت انديشي هاي تنگ نظرانه ، تنها به ٠كر چگونه بيرون كشيدن گليم خويش از آب جاري و روزمرگي بودند . هنرمنداني بي اعتنا به اينكه اين جاري آب گاه موجب به سيلاب بردن خان و مان كسان ديگر بوده وبي اعتنا به اينكه خيل عظيم و دردمندي را حتي گليمي در كارنبود كه از اين آب بيرون كشند.

وقمرمي آيد كه هردو ٠عل انساني و اجتماعي را در اشكال مختل٠نشان دهد. و خود چونان شماري از شوريده سران تاريخ ،‌ آرام آرام كاهيده شود تا كه در 14 مرداد 1338 در ٠قر و انزوا ،جهان را به جهانداران وابگذارد.

صداي اورا كه آوازهاي وطني مي خواند و ٠رياد تجددخواهي سر مي داد هنوزازميان راه هاي شيري تا به آسمان مي شنويم ، آنجا كه آواز "مرغ سحر" را كه شكستن ستمكار را نويد مي داد از روي بالكن ها وپشت بام ها براي مردمان كوچه وبازار مي خواند و عمال حكومتي را كه ص٠حه مرغ سحر را توقي٠كرده اند به هيچ مي انگارد.

مهرو حمايت زنانه اورا هنوزاز وراي ساليان حس مي كنيم ،‌ آنجا كه در همدان به ديدار "عار٠" مي شتابد و با خود به محل كنسرت مي آوردش و در پايان،‌ گلدان نقره اهدايي شاهزاده نيرالدوله را به اين هنرمند در انزواي تبعيدي تقديم ميكند. و بي هيچ انديشه از آنچه كه در پيش است، با تكيه بر هنر و جسارت خويش ، راه خود مي رود.

مرگش درست مصاد٠است با سالروز پيروزي مشروطه و تولدش نيز در سالي پيش از اعلام آن ات٠اق ا٠تاده است .انگار كه عمدا در آن دوران به دنيا آمد و در آن سالروز چشم از جهان ٠رو بست. انگار تجددو آزادي خواهي را عمدا با خود هم تاريخ كرده است. حقا كه همدست و همداستان اين هردو شد....

بي ترديد اگر اين روزها قمر در ميانمان بود، نداي جادويي اش را به ياد" ندا "‌سر ميداد و بي حجاب به پشت بام مي ر٠ت و هم صدا با مردم الله اكبر ميگ٠ت و در كوچه و خيابان آواز "مرغ سحر" را با سهراب و اشكان و مسعود و كيانوش و بهزاد و .... سر مي داد وهمراه با مادران دربندشدگاني همچون ژیلا، شیوا، کاوه، بهمن، مهسا ،‌هنگامه ،سميه و...در خ٠ا می گریست و در ميان مادران عزادار ودردمند با آواز كهنه اش به تيمار زخم هاي تازه مادران داغدار مي نشست .

آه ! كه پنجاه سال است تو ر٠ته اي و ما هنوز ازآوازهاي شلاق خورده زنان مي گوييم....

SPIP | اسکلت | | نقشه ى سايت |  پيگيرى فعاليت سايت RSS 2.0