صفحه اول   Home Türkçe کوردی English Deutsch Français تماس با ما    Contact Us
پذيرش سايت > مقالات > خشونت > همزادپنداری خشونت Ùˆ انقلاب یا ط٠ره ر٠تن از حقیقت (...)

نسخه قابل چاپ


همزادپنداری خشونت و انقلاب یا ط٠ره ر٠تن از حقیقت و مسئولیت / منیره برادران

برگر٠ته از ماهنامه میهن

چهار شنبه 4 اكتبر 2017


نگاهی که خشونت را عام و نسبی و به م٠هومی در خلا تبدیل می‌کند و در بحث حاضر آن را از پیامدهای انقلاب می‌بیند، رابطه آن با قدرت برآمده از انقلاب را نادیده می‌گیرد. یک الگوی ثابت و بدون زمان و مکان از انقلاب وجود ندارد، الگوئی که همواره با مشخصه خشونت شناخته شده‌ باشد و مثال آن در انقلاب ٠رانسه در دهه آخر قرن ۱۸ و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه جستجو شود. بررسی این انقلابها که مستلزم دید تاریخی و همه جانبه است، در این بحث نمی گنجد. ولی جهان در قرن بیستم و به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم شاهد انقلابات و تغییرات بزرگ اجتماعی- سیاسی بوده که همزاد پنداشتن انقلاب و خشونت را زیر سوال می‌برد. از انقلاباتی به شیوه مسالمت آمیز گر٠ته تا همراه با جنگ داخلی و غیره. برای هر کدام مثالها ٠راوان است. موضوع بر سر مسیری است که حکومت برآمده از انقلاب یا هر نام دیگری که بر آن بنهید، برگزیده است. پرسش این است: آیا این مسیر تمامیت‌خواهی است یا سوی دموکراسی دارد؟

در بحثی که خشونت از جنبه سیاسی مورد نظر است، نمی توان آن را جدا از رابطه‌ با قدرت قرار داد و بررسی کرد. در سال ۱۳۵۷حکومت برآمده از انقلاب که به سرعت سمت و سوی اسلامی شدن به‌خود گر٠ت، از همان ابتدا مسیر تمامیت‌خواهی و مبتنی بر ولایت ٠قیه را هد٠خود قرار داد و به حذ٠و سرکوب نیروهائی پرداخت که با شیوه های اقتدارگرا و حکومت ولائی مخال٠بودند یا با ولایت ٠قیه همراهی نداشتند، دگراندیش بودند، مذهبی دیگر داشتند و غیره. من واژه خشونت را بر این سرکوب سیستماتیک، سازماندهی و هدایت شده از بالا نه تنها ناکا٠ی، بلکه گمراه کننده و انحرا٠ی می‌دانم و در ادامه بحث واژه سرکوب را بکار خواهم گر٠ت.

دیدگاهی که انقلاب و خشونت را در پیوند با هم قرار می‌دهد، یک نگاه قضا و قدری را رواج می‌دهد و ٠جایعی را که در دهه اول انقلاب برکشورمان ر٠ت، امری مقدر می‌بیند و پیامد انقلاب و نقش نیروها و ا٠راد دخیل در آن را نادیده می‌بیند. حاصل چنین رویکردی خواه ناخواه توجیه سرکوب و سلب مسئولیت از آمران، عاملان و خشونت آ٠رینان است. آنچه ات٠اق ا٠تاد امری مقدر نبود. نمی باید ات٠اق می ا٠تاد. اگر آن روند را امری مقدر بدانیم، نمی‌توانیم آن را زیر سوال ببریم، نقدش کنیم و از آن درس بگیریم.

و تناقض و طنز ماجرا در اینجا است که کسانی به تقبیح انقلاب برخاسته و آن را حامل خشونت معر٠ی می‌کنند که در برقراری حکومتی که با حذ٠دیگران خود را تنها وارث انقلاب قلمداد کرد، از هیچ خشونتی در برابر مخال٠ان و منتقدان و دگراندیشان دریغ نکردند. اصلاح‌طلبان را می‌گویم که از انقلاب بهره و امتیاز اندوختند، به مقامات رسیدند و امروز در تظاهر به نقد گذشته، قبح خشونت را در ل٠ا٠روزپسند “انقلاب خشونت آ٠رید‌†کم رنگ و نسبی می‌کنند. آن‌قدر که در تقبیح انقلاب دست و دل‌باز هستند، در ن٠ی خشونت حساب و کتابها را دارند. مسئولیت خشونت ها هم البته به حساب مخال٠ان نوشته می‌شود. عاملان و مسببین جنایتها را مبرا و نیروها و کسانی را مقصر می دانند که قربانی دستگاه سرکوب شدند. از تحری٠واقعیتها و جعل تاریخ ابائی ندارند اگر وسیله توجیه جایگاه، نقش و مسئولیت‌شان قرار گیرد.

وقتی صحبت از اعدام‌های بی‌رویه، محاکمات صحرائی و بدون هیچ‌گونه موازین حقوقی در میان است، مقصر نه انسانهائی چون خمینی و خلخالی، ٠ضای انقلابی مقصر قلمداد می‌شود که آن وضعیت را بر حاکمان تحمیل کرد. وقتی صحبت از جنایتهای هولناک سالهای اول دهه ۶۰ در زندانهاست، آن را به زیاده روی‌های لاجوردی و چند “انقلابی مومن†تقلیل می‌دهند و مقصر سازمان مجاهدین خلق بودند که دست به اسلحه بردند. تحری٠واقعیت در مورد جنایت سازمان دهی شده در زندانها در تابستان ۶۷ هم تکرار می شود.

شکی نیست که ترورهای سازمان مجاهدین در سال ۶۰ و پیشروی نظامی در خاک ایران با حمایت رژیم صدام در سال ۶۷ صدمات بزرگی از طر٠ی به قربانیان خود و از طر٠دیگر به ص٠مخال٠ان وارد آورد. اگر زمانی کمیسیون حقیقت در ایران تشکیل شود، باید که بررسی این موارد هم در دستور کار قرار گیرد. ولی ٠راموش نکنیم که سرکوب مخال٠ان و دگراندیشان پیشتر شروع شده‌ بود از همان سال اول انقلاب، زمانی که مجاهدین در ص٠حمایت از خمینی بودند. تمامیت خواهی، سیاست حذ٠و عدم بردباری رژیم اسلامی و دست‌اندرکاران بود که این سازمان را بسوی خشونت سوق دادند. ولی روی دیگر واقعیت را ٠راموش نکنیم: کسانی که در مسند حکومت بودند، در تلاش برای تحکیم قدرت تمامیت‌خواه خود برای یورش گسترده و ضربتی به مخال٠ان، که تدارکش را چیده بودند، منتظر بهانه‌ای بودند که خطای مجاهدین بدست شان داد.

و اما، نکته بسیار مهم در این بحث توجه به یک اصل شناخته شده سیاسی و حقوقی در جهان است: ٠رق است بین جنایت سیستماتیک و سازمان یا٠ته حکومتی با سیاستهای نابجا و غلط نیروهای مخال٠، که عموما بار د٠اعی دارند.

بار دیگر برمی‌گردم به است٠اده از واژه “خشونت†به جای حذ٠و سرکوب دولتی، که آگاهانه و گاه ناآگاهانه در خدمت این هد٠قرار می‌گیرد: یعنی نقش و مسئولیت هم‌‌تراز قائل شدن به عملکرد دو طر٠حاکم و مخال٠، عامل و قربانی.

و اما تحری٠دیگری که نقطه مشترک همه توجیه گران است و با تکرارش آن ‌را ٠راگیر کرده اند، حضور نیروهای مخال٠چپ، دموکرات و دگراندیش در جامعه بود که دست به اسحله نبردند و منتقد جدی سیاست نظامی سازمان مجاهدین خلق بودند. همه آنها مورد سرکوب بی‌رحمانه رژیم قرار گر٠تند و به نابودی کشانده شدند. نابخشودنی است که بخواهیم بار دیگر آنها را حذ٠کنیم.

هد٠سیاست تحری٠همچنین ارائه چهره‌ای مخدوش و وارونه از قربانیان است. جائی که قربانیان هیچگونه امکان د٠اع از خود نیا٠تند، جمهوری اسلامی همه اتهامات ممکن و ناممکن را بر آنها وارد ساخت. هنوز هم این تصویر وارونه و بشدت تحری٠شده، دست پخت دستگاه تبلیغاتی رژیم اسلامی از مخال٠ان همچنان عمل می‌کند. آنها که زندانی شدند، شکنجه شدند، اعدام شدند، صدای دیگری را نمایندگی می کردند که رژیم تک‌صدائی تاب تحمل‌شان را نداشت.

باید بپذیریم که به رغم اختلا٠نظر در بین مخال٠ین، به رغم اشتباهات برخی و خطاهای بزرگ برخی دیگر، آنها در ایستادگی در برابر تمامیت خواهی، در برابر ولایت ٠قیه، در د٠اع از آزادی عقیده و بیان و در راس اینها در د٠اع از عدالت، کم و بیش اشتراک نظر داشتند. مثلا الان باید برای همه روشن شده‌ باشد که در سال ۶۷ همانطور که در حکم خمینی هم آمده، وظی٠ه هیئت سه ن٠ره ت٠تیش عقیده بوده و ا٠راد بخاطر عقیده و نه گ٠تن به جمهوری اسلامی اعدام شدند. شهامت و مقاومت آنها طبعا ا٠تخارآمیز بوده و روزی اگر تحری٠و جعل دیگر کارساز نباشند، بررسی منص٠انه ٠جایع آن دهه، از آنها باید اعاده حیثیت ‌کند و شهامت و ایستادگی آنها در برابر دستگاه زور می تواند الگوی اخلاقی و وجدانی در جامعه به ویژه برای جوانان باشد.

چرخه سرکوب و حذ٠در دوره های بعد نه پیامد، بلکه تداوم آن بود. دهه ۶۰ زلزله ای نبود که ویران کند و برود و پس لرزه هایش بماند. بنیان اعدامهای بی رویه در همان سال اول انقلاب پایه گذاشته شد، در سال ۶٠ به اوج خود رسید و در کشتار جمعی زندانیان در سال ۶٧ ٠اجعه آ٠رید و آن بنیان بود که بعدها قتل مخال٠ان را در خارج از کشور، قتلهای سیاسی پائیز ١٣٧٧، حمله مرگ‌بار به کوی دانشگاه و جنایت کهریزک در تابستان ١٣٨٨ را ممکن ساخت.

بنای دستگاه ٠اسد قضائی بی‌داد در همان زمانی که به تشخیص شخصی هر قاضی شرع، متهم م٠سد٠ی الارض، محارب، مرتد و غیره شناخته شده و حکم مرگ صادر می‌شد، گذاشته شد. و آن بنا است که کشور را امروز در آستانه ویرانی قرار داده، در عرصه های سیاسی، اقتصادی، رانت‌خواری و خلاصه کلام سیستم مبتنی بر تبعیض – در همه حوزه ها.

من مخال٠این ادعا هستم که “شاید ٠ضای سیاسی و ٠کری هنوز برای بررسی بی طر٠انه خشونت های پس از انقلاب و نقطه اوج آن اعدام های ۶۷ آماده نباشد.†این بهانه کسانی است که از مطرح شدن حقیقت هراس دارند. “٠ضای ٠کری و سیاسی†چه کسانی؟ شبح گذشته در جامعه سنگین و سنگین تر می‌شود. پرسش‌های بی پاسخ در هر ٠رصتی سربرمی‌آورند. در آن تابستان ۶۷ چه گذشت؟ چرا؟ باید گوش شنوا داشت برای شنیدن‌شان، که بلند بود در دانشگاه‌ها، در جنبش اعتراضی سبز، در استقبال از انتشار نوار صوتی دیدار هیئت مرگ با آیت الله منتظری و در همین انتخابات اخیر در ن٠رت از نامزدی رئیسی، که متاس٠انه اسیر دعواهای جناحی شد. و حتی اگر این حساسیت در جامعه وجود نداشته باشد، بر عهده ماست که جامعه را نسبت به عواقب سکوت حساس کنیم.

ا٠شای جنایت، حتی اگر از الزامات سیاسی و اجتماعی آن بگذریم، وظی٠ه وجدان و اخلاق است. ما با گذشته‌ای سر و کار داریم که تمام نشده و مساله امروز هم هست. اگر هم در رابطه با آنچه در گذشته رخ داده حساس نباشیم، نمی‌توانیم نسبت به آنچه امروز رخ می‌دهد واکنش نشان دهیم. ٠جایع دهه ۶۰ و ۶۷ لکه ‌ننگی است بر دامن جامعه و با هر تاخیر و غ٠لتی در پرداختن به آن، ٠رصت های گرانبهائی به نابودی کشانده می‌شوند.

روشن شدن حقیقت و دادخواهی که من ترجیح می دهم به جای “بررسی بی طر٠انه خشونت های پس از انقلاب†از آن است٠اده کنم، نباید تابع منا٠ع و مصلحت‌های جناحی و سیاسی قرار گیرد. حقیقت یعنی مقابله با تحمیل سیاست ٠راموشی و انکار، یعنی پذیر٠تن مسئولیت، یعنی انتشار صدای دیگری در جامعه، صداهائی که خاموش شدند و صدای کسانی که محکوم به سکوت شدند. این به معنای پذیر٠تن چندصدائی در جامعه است. و اما، هراس از بهم خوردن وضعیت موجود را به نبود شرایط و آمادگی نسبت دادن، توجیهی است برای ح٠ظ منا٠ع و مصحلت‌های سیاسی از طر٠کسانی که بهر حال از سیستم تبعیض آن بهره‌مند شده‌اند.

در سه-چهار دهه گذشته تشکیل کمیسیون حقیقت در کشورهائی که با دیکتاتوری و نقض خشن حقوق بشر روبرو بوده‌اند، راهی گشود برای گذار جامعه به دموکراسی. این کمیسیونها تجربه های امیدوارکننده‌ای را پیش رو ما قرار می‌دهند. من در کتاب “علیه ٠راموشی†این تجربه ها را معر٠ی و بررسی کرده‌ام و این امید را دارم که ما هم روزی در ایران شاهد تشکیل کمیسیون حقیقت باشیم که جنایت‌هایی را که در جمهوری اسلامی بر آن سرپوش گذاشته شده، به جامعه بنمایاند و مردم را به تامل و چالش با حوادث سیاهی که ٠اجعه آ٠ریدند، ٠راخواند. این راه می‌تواند کمک کند که تقبیح نقض حقوق بشر به یک گ٠تمان عمومی تبدیل ‌شود. به تجربه می‌دانیم که عادت و ناآگاهی به این می انجامد که قبح جنایت، آنچنان که باید دیده نشود و به ان٠عال و بی‌ت٠اوتی در جامعه دامن زند.

روشن شدن حقیقت، به معنای نقد و ن٠ی سیستم جنایت و همچنین طرد مسئولین و مسببین آن است. در جامعه ما حاکمان و عوامل‌شان هرگز خود را در مقابل اعمال شان پاسخ گو ندیده و نمی بینند و مسئولیت پذیری اعتباری را که در یک نظام دموکراتیک مبتنی بر حق داراست، در ایران ندارد. تغییر این ٠رهنگ سیاسی از دغدغه های امر دادخواهی است.

چنین کمیسیونی باید خیلی زودتر تشکیل می‌شد اگر رژیم سد راهش نبود. ولی داغ‌دیدگان، خانواده‌های اعدام‌شدگان و سازمانها و ٠عالان سیاسی مخال٠و حقوق بشری منتظر مجوز نمانده اند. در اینجا می خواهم به نقش بزرگی که خانواده های داغ‌دیده در رابطه با دادخواهی ای٠ا می‌کنند، اشاره کنم.

آسیب هائی که آنها متحمل شده اند، جبران ناپذیر هستند. چه چیزی می تواند جای عزیز اعدام شده را پر کند؟ ولی این خانواده‌های ٠عال که با نام مادران و خانواده های خاوران شناخته می شوند، درد و عزای از دست دادن عزیزانشان را محدود به حوزه خصوصی نکردند و تلاش کردند که آن را به یک خواست مهم اجتماعی و سیاسی تبدیل کنند: روشن شدن حقیقت و دادخواهی. چرا ٠رزندان شان، ٠رزندان‌مان را اعدام کردند؟ آنها را کجا د٠ن کرده‌اند؟ چه کسانی عامل و مسبب کشتار ٠رزندانشان بوده اند؟

آنها حق خود می‌دانند که حقیقت را بدانند و بابت ایستادگی شان بر سر آن بهای سنگینی پرداخته و می پردازند: از ضرب و شتم مامورین گر٠ته تا کنترل و تعقیب و بازداشت. ٠شارها در زمستان ١٣٨٧ از این هم ٠راتر ر٠ت و با وقاحتی بی نظیر خاوران را با بولدوزر خراب کردند و درب آن را به روی خانواده ها بستند.

ما گ٠تمان و خواست دادخواهی را که امروز تا حدودی جای خود را در جامعه ما باز کرده، مدیون این خانواده ها هستیم. همراهی و د٠اع از حق آنها، برای کسی که دغدغه آن دهه ٠اجعه‌بار را دارد، امری است لازم.

SPIP | اسکلت | | نقشه ى سايت |  پيگيرى فعاليت سايت RSS 2.0