اسمش امسا است. در ظاهر مدرسه Ù Ù†ÛŒ نیروی دریایی آرژانتین بوده، اما در سال‌های کودتا به مخو٠ترین مرکز شکنجه کشور بدل شد. مجسمه‌ای Ú©Ù‡ ØØ§Ù„ا جلوی آن گذاشته‌اند، زن بارداری را نشان می‌دهد.
تا یاد‌آور خاطره ده‌ها زنی باشد Ú©Ù‡ در این شکنجه‌گاه وضع ØÙ…Ù„ کردند. نام‌هایی Ú©Ù‡ بر جای جای مجسمه نقش بسته، نام آن ٠عالان زن سیاسی بارداری است Ú©Ù‡ خود قربانی شکنجه شدند Ùˆ ٠رزندانشان اغلب به دست خانواده‌های ارتشی Ùˆ Ù…ØØ§Ù Ù„ نزدیک به کودتاچیان ØØ§Ú©Ù… سپرده شدند. من هم Û³Û³ سال پیش در همین شکنجه‌گاه به دنیا آمدم، اما تا Û¶ سال پیش از این ماجرا اطلاعی نداشتم.

تا بیست و ه٠ت سالم شد، اسمم کلادیا آنلیا لئونرا بود. اسم ٠علی‌ام را از نام والدینم واقعی‌ام دارم: ویکتوریا دوندا. تا سال ۲۰۰۴ نمی‌دونستم که پدر و مادر واقعی‌ام کسان دیگری هستند. این داستان البته مختص به من نیست، داستان کشوری است به نام آرژانتین، داستان نارواداری و خشونت و دروغ که امروز نیز پیامدهایش همچنان قابل لمس است.
تا سیزده سالم شد، درک و برداشتم از تاریخ و گذشته‌ی این مملکت همان چیزهایی بود که در کتاب‌های درسی به خوردم داده بودند: تاریخ ارتشی قهرمان در یک سو و عده‌ای بی‌وطن و شورشگر خائن در سوی دیگر. اما در سیزده سالگی کتابی از چه‌گوارا به من هدیه شد. با خواندنش متوجه شدم که ٠قیرها همیشه ٠قیر نبوده‌اند و شمار اندک اغنیا هم بی‌دلیل نیست.
دبیرستان را Ú©Ù‡ تمام کردم، دانشجوی رشته‌ ØÙ‚وق شدم Ùˆ به جمع دانشجویان سیاسی دانشگاه پیوستم. ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ مادرم را شناخته ام می‌توانم تصور کنم Ú©Ù‡ این Ø±ÙˆØ Ø·ØºÛŒØ§Ù†Ú¯Ø± Ùˆ شورشی او بود Ú©Ù‡ همیشه هم در من ØØ¶ÙˆØ± داشته است.
سال ۲۰۰۳ که نستور کرشنر رئیس جمهور شد، من هنوز نمی‌دانستم که پدر و مادر واقعی‌ام کیست. وقتی که او ع٠و شکنجه‌گران و ا٠سران زمامدار دوران کودتا را لغو کرد، پرونده‌ها گشوده شد و کاش٠به عمل آمد که آن کسی که را که من پدر می‌نامم، نه تنها پدرم نبوده، بلکه ا٠سر جزیی بوده که در امسا ٠عالیت داشته است. او از کارگزاران مرکز معرو٠شکنجه در بوئنوس آیرس (پایتخت آرژانتین) بوده، همان مرکزی که پدر و مادرم در آن شکنجه شدند و سرانجام جان خویش را در آن باختند.
نستور کرشنر راه را باز کرد Ú©Ù‡ «مادران میدان مایو» Ú©Ù‡ از سال Û±Û¹Û·Û· برای کسب اطلاع از ØØ§Ù„ Ùˆ روز بستگان خویش در زندان رژیم‌های کودتا تلاش می‌کردند سرانجام از سرنوشت این بستگان خود آگاهی بیابند. به خصوص سرنوشت ÛµÛ°Û° کودک زندانیان سیاسی Ú©Ù‡ از آنها ربوده شده Ùˆ به خانوداده‌های ا٠سران ارتش یا Ù…ØØ§Ù Ù„ نزدیک به کودتاگران سپرده شدند یکی از موضوع‌های پیگیری این مادران Ùˆ مبارزان همراه آنها بود. در کندوکاو این مادران معلوم شد Ú©Ù‡ من هم دختر زن Ùˆ مردی بوده‌ام از ٠عالان سیاسی چپ‌گرا. اول Ú©Ù‡ این مادران با من تماس گر٠تند تا ماجرا را برایم Ø´Ø±Ø Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ØŒ باورش برایم سخت بود Ùˆ قبول نکردم. چند ماهی باید می‌گذشت Ú©Ù‡ به Ø´Ú© Ùˆ تردید در ذهنم راه دهم Ùˆ آماده‌ی تست ژنتیکی شوم. این تست روشن می‌کرد Ú©Ù‡ اطلاعاتی Ú©Ù‡ مادران از رگ Ùˆ ریشه من دارند واقعی است یا نه. تست ژنتیک موید همان چیزهایی بود Ú©Ù‡ اطلاعات مادران به دست داده بود: من دختر یک مرد Ùˆ زن سیاسی جان باخته هستم Ùˆ Û²Û· سال از این واقعیت بی‌خبر بوده‌ام.
مادرم را پاییز سال ۱۹۷۷ همچون ۳۰ هزار ن٠ر دیگر قربانی وشکنجه‌شده دوران کودتا (۱۹۷۶- ۱۹۸۳) به زندان بردند و من در مارس ۱۹۷۸ در زندان زاده شدم. دو ه٠ته بعد من را از مادرم جدا کرده‌اند و به دست مردی داده‌اند که از کارگزاران امسا، مرکز معرو٠شکنجه مخال٠ان سیاسی بوده. من در خانواده این مرد بزرگ شدم، بی‌ آن که بدانم ریشه‌هایم در کجاست و بر سر پدر و مادرم چه آمده است.
Ùˆ شگ٠ت آن Ú©Ù‡ برادر تنی پدرم او Ùˆ مادرم را لو می‌دهد Ùˆ خود نیز از مسئولان اصلی شکنجه‌گاه امسا می‌شود. زمانی Ú©Ù‡ مادر ØØ§Ù…له‌ی مرا شکنجه می‌کرده‌اند همین عموی من ØÛŒ Ùˆ ØØ§Ø¶Ø± بوده است. Ùˆ باز هم طر٠ه این Ú©Ù‡ او خواهر بزرگ مرا پیش خودش برده Ùˆ چنان تربیتش کرده Ú©Ù‡ هنوز هم پدر Ùˆ مادرمان را دو جنایتکار می‌داند. این Ú©Ù‡ ØØ§Ù„ا عموی من در زندان است Ùˆ منتظر Ù…ØØ§Ú©Ù…Ù‡ به خاطر جنایاتش در امسا، شاید Ú©Ù‡ خواهرم را هم از توهم درآورد.
من Ùˆ نزدیک به Û¹Û° ن٠ر Ú©Ù‡ سال‌ها نمی‌دانسته‌ایم پدر Ùˆ مادر واقعی‌امان کسان دیگری بود‌ه‌اند، ØØ§Ù„ا به این واقعیت Ù¾ÛŒ برده‌ایم . اما سرنوشت بیش از Û´Û°Û° ن٠ر دیگر Ú©Ù‡ وضعیتی مشابه این Û¹Û° ن٠ر را داشته‌اند همچنان در هاله‌ای از ابهام است. همکاری من Ùˆ شمار دیگری از این Û¹Û° ن٠ر با «مادران مایو» از چند سال قبل آغاز شده، من کار وکالت بستگان جانباختگان را به عهده دارم، دوستم Ú©Ù‡ روانشناس است به مسائل روانی بستگان جانباختگان می‌پردازد. مادر بزرگ من هم Û²Û· سال برای یا٠تن من همراه با همین مادران مبارزه کرده Ùˆ سرد Ùˆ گرم چشیده است.

خود من از سه سال پیش از سوی ØØ²Ø¨ ØØ§Ú©Ù… نستور کرشنر (رئیس جمهور پیشین) Ùˆ همسر او (رئیس‌جمهور کنونی) نامزد عضویت در مجلس کنگره آرژانتین شدم Ùˆ مردم انتخابم کردند. ØØ§Ù„ا هم همچنان جوانترین عضو کنگره هستم. در این مجلس مسائل ØÙ‚وق بشری دوران کودتا Ùˆ تعمیق این ØÙ‚وق در آرژانتین را Ù¾ÛŒ می‌گیرم.
من و بسیاری از ۹۰ ن٠ری که سرنوشتی مشابه من داشته‌اند خون خود را برای تشخیص ژنتیکی نزد پزشکی قانونی گذاشته‌ایم تا هر استخوانی که از بازماندگان قربانیان کودتا کش٠شد با این مشخصات مقایسه کنند، شاید که ردی از پدر و مادرمان یا٠ت شود و بدانیم که آنها در کجا خاک شده‌اند.
مردی Ú©Ù‡ من Û²Û· سال آزگار خودم را دختر او می‌دانستم، زمانی Ú©Ù‡ مطلع شد Ú©Ù‡ من به ماهیت واقعی خود Ù¾ÛŒ برده‌ام دست به خودکشی زد. او ØØ§Ù„ا در یک درمانگاه روانی ارتش به سر می‌برد. با ملغی‌شدن قانون مصونیت کودتاچیان وکارگزاران آنها، علیه پدرخوانده من هم اقامه شکایت شده.
ولی راستش او برای من به هر صورت پدر بود Ùˆ مرا با مهر Ùˆ Ù…ØØ¨Øª بزرگ کرد. من رنج می‌برم اگر بخواهم به او ن٠رت بورزم. در زندگی‌ من ن٠رت زیادی دیده‌ام Ùˆ شاید همین باعث شده Ú©Ù‡ او را همچنان دوست داشته باشم Ùˆ برخورد با اعمال Ùˆ کارنامه‌ی او در دوران کودتا را به عهده‌ی قانون Ùˆ دستگاه قضایی بگذارم.
با بهره‌گیری از کتاب تازه‌ انتشار یا٠ته ویکتوریا دوندا به زبان آلمانی
Mein Name ist Vicroria, Das Mädchen mit dem blauen Faden: Wie die argentinische Junta meine Familie zerstörte